نه "فقه برای فقه"، نه "حکومت برای حکومت" (روز بزرگداشت "شیخ مفید" و کوچک داشت "شیخ مضرّ" در تاریخ فقه سیاسی شیعه)
مدیریت حوزه علمیه استان تهران _ نشست (انتخابات خبرگان و یک هزاره "منطق حکمرانی" از شیخ طوس تا سید خمین) _ ۱۴۰۲
بسمالله الرحمن الرحیم
این که دنبال حلقه وصل مباحث طلبگی با مباحث اجتماعی و عینی باشید این خبر خیلی خوشی است چون بعضیها یادشان میرود که هدف از درس و بحث و حوزه، و هجرت برای کسب معارف و علوم اهل بیت(ع) خودِ اینها نیست اینها وسیله است. و قرآن کریم در آیه نبأ که معمولاً برای حجیت خبر واحد گاهی به کار میرود - به حالت استیضاح اگر نگوییم توبیخ - میفرماید که: چرا که عدهای از شما فداکاری نمیکنید که بقیه دارند زندگی عادیشان را میکنند خب حق هم دارند و طبیعی است، اما یک عدهای از خود و منافع شخصی خود عبور کنند و به جای همه بروند بار همه را به دوش بکشند و بروند معارف را کسب کنند و بعد هم میفرماید که هدف چیست و معیار چیست؟ هدف «لینذروا قومهم اذا رجعوا الیه» اولاً صحبت از رجعت الی قوم است ما درس نمیخوانیم برای این که درس خوانده باشیم ما درس میخوانیم برای این که مردم جامعه، شهر و روستایمان را، بشریت را انذار کنیم انذار یعنی اخطار، یعنی یک خطری هست. چه خطری هست؟ خطر سقوط انسان و انسانیت. خبر فروپاشی فضیلت و عدالت، خطر جهنم، خطر فقر و فساد و تبعیغ و شرک و کفر و خرافات و ذلت. انذار یعنی همه این خطرها هست. پس رجعت الی قوم یعنی ارتباط درس و بحثهای ما با قوم باید روشن باشد. میفرماید انبیاء با لسان قوم حرف زدند. باید طوری بگوییم و چیزی بگوییم که مردم ما سؤال دارند و نیاز دارند و بعد هم بفهمند که چه میگویی؟ نه این که ما برای خودمان حرف بزنیم و آنها هم برای خودشان زندگی کنند. ما برای خودمان مکاسب بخوانیم و آنها هم برای خودشان مکاسب میکنند. نه آنها به درس و بحثهای ما کاری دارند و نه ما به واقعیتهای کف بازار کاری داریم! هرکس کار خودش را بکند. شنیدید میگویند به هنرمندان هنر برای هنرع تز درستی نیست. شما میروید هنر میخوانید هنر که خودش هدف خودش نیست. عین همین مسئله در مورد درس و بحثهای ما هم هست. میگوییم هنر برای هنر نه، پس برای چی؟ میگوییم هنر باید در خدمت فضیلت، معرفت، در خدمت حقیقت و عدالت باشد نه این که هنرورزی برای هنرورزی. عین این حرف در درس و بحثهای ما هم هست. در درسهای دانشگاه هم هست. فیزیک برای فیزیک معنی ندارد باید هدف فیزیک روشن باشد که چه نقشی در خدمت به بشر دارد؟ در تأمین حقوق و منافع محلله، دنیا و آخرت بشر، طبیعت و ابدیت او، باید بگوییم این به حال بشر چه فایدهای دارد؟ درس و بحثهای ما هم همینطور است. فلسفه برای فلسفه، فقه برای فقه، اصول برای اصول، همانقدر غلط است که هنر برای هنر. کل این درس و بحثها خروجیاش باید معرفتالله و بصیرت و شناخت درست دین باشد و انتقال مؤثر و هرچه کارآمدتر آن به مردم و بندگان خدا. فقه میخوانیم برای این که فقه خوانده باشیم، اصول میخوانیم برای این که اصول فقه خودش هدف بشود، کلام میخوانیم برای کلام، حدیث میخوانیم برای حدیث! نه اینها همه آوردههای انبیاء از محضر خداوند است و ابلاغ آن به بشر. تمام انبیاء هم کتک خوردند، فحش شنیدند و اذیت شدند. اگر کسی طلبگی را شغلی میداند و میگوید این هم یک شغلی است! نه این اشتباه است. این شغل نیست. طلبگی شغل نیست. ما یک صنف نیستیم به مفهوم اصناف دیگر. این یک رسالت و یک جور سربازی و فداکاری است این عملیات استشهادی است که باید خودت را برای خدا فدای مردم بکنی ولو تف توی صورت تو بیندازند همه پیامبران اذیت شدند. پیامبر(ص) فرمودند از همه یشتر من. «من اوذیاً نبیٌ مثل ما اذویت». اگر حکومت هم تشکیل دادند هدفشان حکومت نبود ما حکومت برای حکومت هم نداریم. حکومت برای حکومت چیست؟! حکومت در خدمت توحید و عدالت! این هدف وقتی که روشن بشود آن وقت روشها هم اصلاح میشود، روشن میشود. ارزشها را بشناس روشها درست میشود. یک جامعیتی میخواهد، فداکاری میخواهد. قرآن میفرماید دنیا پر از سراب در کنار آب است آن چیز که میماند آب است نه سراب. چرا؟ چون «ماینفع الناس» آن چیزی که برای مردم نفع دنیوی و اخروی دارد به حقوقشان برساند، تربیتشان کند، رشدشان بدهد، مشکلشان را حل کند آن میماند اما «ما ینفع الناس و یمکث فی الارض» اما آن چیزهایی که برای مردم نفعی ندارد و فقط برای خود ما دارد، ما را ارضاع بکند، این بگوید من فاضلتر هستم یا تو؟ درس من شلوغتر است یا او؟ دست من را بیشتر میبوسند یا تو را؟ این به همان اندازه بد و غلط است و شرک است که یک پزشکی با درد مردم تجارت کند. یک کسی در مسابقه علمی و هنری دنبال جایزه و شهرت خودش باشد. باید ببینیم مردم، ملت، بندگان خدا، شیعیان اهل بیت(ع) چه چیزی نیاز دارند؟ چه سؤالات بیجوابی دارند؟ به فداکاری احتیاج دارد. بحث ولایت فقیه و خبرگان که باید تشخیص بدهند چه کسی اصلح است و اختیارات ولایت فقیه چیست، و رابطه اسلامیت و جمهوریت چیست، وظایف فقیه چیست و نحوه کشف فقیه، همه اینها باید روشن باشد که هدف اصلی چیست؟ وقتی هدف اصلی که گسترش توحید و عدالت است، خدمت به خلق است، خدمت معنوی و مادی، جلوی فساد و بیعدالتی، شرک، خرافات، ایستادن. هدف این است. اگر هدف روشن شد اصلاً زاویه نگاه به این مسائل مثل ولایت فقیه، خبرگان و اختیارات و جمهوریت عوض میشود. اسلام برای جمهور آمده است. اگر جمهور و مردم نبودند اسلامی در کار نبود. اصلاً پیامبرانی نبودند. کل وحی و نبوت آمده برای اصلاح و اصلاح جمهور، رشد جمهور و تأمین حقوق جمهور. این تصور که الآن هم مخالفین میگویند ما هم گاهی اشتباه میکنیم از همین زاویه وارد میشویم ولایت فقیه را طوری تعریف میکنند که میگوییم این امتیاز برای ماست و این حکومت برای ماست به ما بدهید ما میخواهیم بر شما حکومت کنیم! آن وقت اینجا این سؤالات پیش میآید که مردم میگویند پس ما چه کارهایم؟ دیگران چی؟ حکومت صنفی چرا؟ حکومت آخوند بر غیر آخوند. حکومت طبقاتی و صنفی. ببینید اصلاً سؤالات عوض شد. اما از آن زاویهای که عرض کردیم که اگر از آن زاویه وارد بشویم صحبت از نوکری و خدمت به خلق است، صحبت از ربوبیت نیست. آن وقت هرکس که باشد انتقادپذیری معنی دارد. حضرت امیر(ع) که معصوم است میفرماید به من، من را ببینید که چطور وارد دارالحکومه میشوم وقتی بیرون آمدم اگر دیدید که من (علی) ثروتمندتر شدم «أنا خائن» علی خائن است. ما دارم با این مرکب و این امکانات میروم اگر از حکومت بیرون آمدم دیدید من سرمایهدار و ثروتمند شدم «فإنی من الخائنین» من هم یکی از خائنین هستم. خب علی که خیانت نمیکند و معصوم است دارد به مردم میگوید شما هم وظایفی دارید و هم حقوقی. هدف از حکومت خدمت به شماست. مبارزه با موانع اجتماعی رشد بشر است. حالا اگر از این زاویه نگاه کردیم مسائل تفاوت پیدا میکند. حقوق، اختیارات، وظایف. حالا یکی از دوستان چند وقت پیش آماری میدادند، درسهای خارج فقه نظامهای اسلامی، نظامات اسلامی، فقه حکومتی، الحمدلله در قم و مشهد و اصفهان، درسهای خارجی فقهی دارد تشکیل میشود و شروع میشود چند سال پیش هم در فیضیه همین بود. بعضیها نسنجیده صحبتی را نه شنیده بودند نه خوانده بودند همینطوری این این دور و بریها دیدند اینها یک چیزی میگویند اینها هم بر همان اساس اظهار نظر میکنند! خب همین است. هدف همین است. حالا شما بگویید ولایت فقیه را اثبات کن! وقتی نمیتوانید اِعمال ولایت کنید و وقتی به شما سؤال میدهند جواب آن را ندارید اصلاً شما حقانیت ولایت فقیه را اثبات کنید. خب بسمالله ولایت فقیه را اِعمال کن. میگوییم نظام بانکی مشکل دارد، خیلی خب اصلاً راست میگویی مشکل دارد یک نظام بانکی بدون مشکلی که شائبه ربوی بودن ندارد به شرط این که ورشکست هم نشود بتواند یک کار نیمچه بانکی بکند چرا ارائه نمیکنید؟ درس خارج فقهی که بتواند بانک واقعی را روی زمین با همه مشکلاتش بشناسی نداشتی یا ضعیف و کم است. نظام مالیات، نسبت مالیاتهای مدنی و حکومتی با خمس و زکات و مالیات شرعی، مؤمنین دوجا مالیات بدهند؟ مسئله کنترل بازار، نظارت بر بازار. آن روایتی که میگوید خداوند قیمتها را تعیین میکند دخالت نکنید، مربوط به چیست؟ آن روایتهایی که میگوید که حکومت باید بر بازار نظارت کند و جلوی فساد بازار را بگیرد معنایش چیست؟ نسبت اینها با هم چیست؟ در مسئله بهداشت. واکسن اجباری، قانون اجباری، کدامش به چه معنا و چرا؟ هست یا نیست؟ آمار طلاق. نظام فقهی خانواده امروز چیست؟ مفهوم اذن شوهر، ولایت شوهر بر خانواده و... امروز در این شرایط با این خانوادهها و با این آمار طلاق، با این وضعیت فرهنگی دقیقاً چیست و چگونه باید اجرا بشود؟ مسئله بازی و سرگرمی و تفریح.
سکولاریزم در حوزه یعنی وقتی آن جاهایی که شما باید اجتهاد کنید نظامات امروزی برای ولایت فقیه، در واقع ولایت فقه و ولایت احکامالله پیدا کنید نکردید نمیتوانید. وقتی نکردید جای آن چه میآید؟ وقتی شما نظام بانکی، نظام گمرک، نظام خانواده، نظام هنر و سینما، نظام رسانه، نظام حقوقی و اجتهادی که مشکلات امروز را بشناسد و عملی باشد و عمل کنند و بفهمند وقتی این کار را نکردی، وقتی حوزه نکرد چه کاری میشود؟ مدلهای حاضر آماده دینی و ضد دینی که غرب و شرق دارند بر اساس آن زندگی میکنند آنها میآید! نه این که میآید بلکه آمده! سکولاریزم در حوزه یعنی یک عده نظراً و صریح میگویند ما نظامات اسلامی برای حکومت و جامعه و تمدن نداریم! سکولاریزم عملی در حوزه این است که نمیگوید نداریم هر وقت حرف میزنیم میگویند نه راجع به همه مسائل راه هست، کو؟! ولش کردند نشان نمیدهند داریم زندگی میکنیم. راه حل فقهی برای عقل و شرع، برای این میزان طلاق، برای نظام بانکی، برای نظام چه و چه، اگر ندهی یعنی تو خودت شدی زمینهساز این که نظامات کفر بر مسلمین حکومت کند این میشود سکولاریزم در حوزه. حالا یک عده صریح میگفتند هنوز هم میگویند، همین چند وقت پیش یکی از همدورهایهای ما که درس خارج در قم میخواندیم اینها هم بودند، دو – سهتایشان رساله دادند، یا این تیپهایی که گفتند ما چیزی به نام نظام مالی نداریم، نظام اخلاقی و نظام اقتصادی اسلام، نظام خانواده، ما نظام نداریم! ما کلاً در باب اقتصاد 15- 16تا قاعده داریم و چندتا حدیث داریم ما این چیزها را نداریم. بعد جالب است میبینید این تیپها امام را تا همین الآن قبول ندارند و مخالف هستند آقای خمینی یک چیزی گفته! اما اخیراً دیدم از بهاییها دفاع میکنند! یعنی آنجایی که باید چی باشد خرمقدسبازی و احتیاط در جایی که اصلاً احتیاط ضد احتیاط است اما در جایی چنان گَل و گشاد رفتار میکنند! یا آن آقایی که گفت ما نظام اقتصادی، نظام سیاسی و نظام خانواده نداریم، نظام کو؟ من هرچه نگاه کردم نظام ندیدم! این حرفهایی که شهید صدر گفته، نظام عقلی و فلسفی اسلامی، شهید بهشتی و شهید مطهری آن بحثهایی که کرد، همه اینها بیخود است از خودشان درآوردند ما هرچه نگاه میکنیم بله، آیاتی هست و روایاتی و فتوایی، اما نظام کو؟ این به خیالش نظام محسوس است باید با چشم ببیند! نمیداند نظام معقول است محسوس نیست. وقتی عقل تو منظم نیست هرچه نگاه کنی نظم نمیبینی، مشکل عقلی داری. نظم و نظام منظومه یک مفهوم عقلی است نه حسی، اینهاست در احکام فقهی و شرعی.
خب حالا دیدم گفتند که فقه روابط اجتماعی، فقه نظام سیاسی، فقه فرهنگ، فقه نظام خانواده، تفسیر اجتماعی قرآن، فقه سیاسی، فقه شخص حقوقی، فقه پزشکی، فقه اجتماعی، فقه نظام قضایی اسلام، فقه رمز ارز، فقه ادئبه و اشربه امروز. فقه عمرانی فضای مجازی، فقه نظام جامع خانواده، فقه تغییر جنسیت، فقهالاخلاق، فقه روابط بینالملل و سیاست خارجی، فقه امنیت، فقه قانون تجارتهای امروز، فقه مسائل جدید بانکداری، معاملات جدید، فقه مشاوره، فقهالاداره، فقه تعلیم و تربیت، ببینید اینها مانع سکولاریزم در حوزه میشود و الا فقط احکام عبادی و فردی را گفتند دماء ثلاثه، نجاست طهارت، شیوه طواف، غسل فلان، خب اینها را که هزار بار گفتند مگر اینها چقدر تغییر دارد؟ اینها را باید حفظ کنیم و اگر کسی هم میخواهد... آن هم قواعد و آن همه ظرفیتهای عقلی در فقه و اصول و در فقه شیعه، اینها را باید بیاوریم یک جاهایی که نیازمند است به کار ببریم، کل حرفی که ما در فیضیه زدیم این است. حالا بعضی از اینها قبلاً هم بود ولی پراکنده و ضعیف بود. حوزهای که خودش را منتسب به علی میداند اینجا باید روشن کند که چی و چگونه و چرا؟ چرا ما از بقیه درستتر هستیم؟ این هم که بعضیها میگویند حساب معصومین جداست، معلوم است که حساب شخصیت حقیقی معصومین حتماً جداست اگر جدا نبود چرا آنها امام باشند؟ حتماً با ما مساوی نیستند. اما وقتی شخصیت حقوقی یعنی به نحوی حکومت کردند که تا ابد بشود الگو گرفت. اینها که میگویند آن زمان اینها معصوم بودند آنجا آسان بوده میشده حکومت دینی، عصر غیبت نمیشود سخت است. کجا میشده؟ اینها معمولاً نهجالبلاغه را هم نمیخوانند. دهه 70 بحث حاج میرزا جوادآقای تبریزی(ره) و آقای فاضل، و آقای منتظری، درسهای ثابت من بود درس همه آقایان را هم از چند هفته تا چند ماه را رفتم، تقریباً همهشان، که سبکهای مختلف را با هم میسنجیدند. – یک نکته میخواستم بگویم که مهم بود فراموش کردم اگر یادم آمد عرض میکنم- میگویند زمان امیرالمؤمنین(ع) امام معصوم بودند، میگذاشتند میشده ولی الآن نمیشود! خب چرا یک درس خارجی در مورد فرمان مالک اشتر ندارید؟ حقوق حکومت و وظایف حکومت؟ سبک روابط حاکم و مردم در حکومت اسلامی چرا ندارید؟ بعد اعلام کرد که مگر نهجالبلاغه کتاب فقه است؟ اینها تاریخ است! اصلاً مگر در فرمان مالک اشتر دستوراتی هست؟ خیلی جالب است! درس خارج میگوید بعد میگوید مگر در توصیه به مالک اشتر دستوراتی هست؟ دستورات نیست؟ هر سطر آن موضوع بحث خارج فقه ولایت و حکومت است. نگذاشتند آثار سلف صالح خود ما در حوزه، مؤسس حوزه نجف کیست؟ شیخ طوسی راجع به فقه حکومتی ببینید چقدر شفاف و منطقی و پذیرفتنی بحث میکند. حالا سؤالاتی که دوستان گفتند مطرح است آن طور که برای من فرستادند سؤالات خوبی هم هست منتهی میخواهم بگویم که از کجا باید شروع کنیم و به کجا برسیم؟ اگر از اینجایی که جناب شیخ طوسی مؤسس حوزه شیعه در نجف، میدانید که اصل آن شیخ مفید در بغداد بود و در درس فقه و کلام ایشان فقه تطبیقی و کلام تطبیقی بحث میشده، یعنی سنی، شیعه، شیعه زیدی، حتی یک جایی دیدم بعضی از خوارج، برای این که احکام مذهب خودشان را بدانند میآمدند از شیخ مفید سؤال میکردند. ما همین الآن یک فقیه در کل حوزههایمان داریم یک مرجع که همه مذاهب اسلامی این را هم به سواد و هم به امانت قبول داشته باشند که بیایند بگویند که مذهب ما با شما فرق میکند اما مذهب خودِ ما در این باب چه میگوید؟ ما خبر نداریم؟ شیخ مفید که باید بگوییم اولین ولیّ فقیه عصر غیبت است در حد اختیارات و توان خودش. بحثهای کلامیاش همینطور، بحث فقهی هم همینطور. شما میدانید این شهید اول، شهید ثانی فقه تطبیقی میگفتند؟ فقه مقارن میگفتند؟ همین صاحب «لمعه» که شهید شد هر دویشان را هم شهید کردند ولی خود خلافت عثمانی، آخوند بزرگ خلافت عثمانی به شهید صاحب لمعه، اجازه میدهد که شما برو هر شهری که میخواهی انتخاب کن، فقه همه مذاهب را بگو فقه مذهب خودتان را هم بگو، با این که آخوندهای تکفیری فاسدی بودند با همین دیدگاههای وهابی، البته قبل از وهابیت، اینها از روی حسادت و روی کینه و روی بلاحت و شقاوت، اینها باعث شدند و الا همین شهید اول، شهید ثانی، فقه تطبیقیشان را ببینید چه میگفتند؟ شیخ مفید در بغداد وقتی که آل بویه سقوط میکنند و جریانهای سلجوقیان میآیند که تحت تأثیر همان تیپها هستند خب آن موقع ریختند کتابخانه شیخ مفید را آتش زدند منبر ایشان را سوزاندند و آن وضعیت پیش آمد. شیخ طوسی که نجف میرود و بعد حوزه نجف را تأسیس میکند ببینید راجع به مسئله فقه حکومتی و فقه سیاسی چه میگوید؟ هرچه نگاه کردم این عناوینی که شما فرستادید... یکی گفته سرفصلهای ولایت فقیه، ادله و پیشینه. پیشینهترین پیشینه شیخ طوسی است. کارآمدی ولایت فقیه و نگاهش به تخصصها و تقسیم کار، و پاسخگویی. یکی هم راجع به انتخاب فقیه. این هم که الآن کار خبرگان میشود و مناسبات اسلامیت و جمهوریت، یعنی اگر اینها را درست بشناسید.
یک تعبیری امام(ره) داشت بعضیها آن را نفهمیده مسخره کردند و بعضیها هم فهمیدند و تجاهل کردند. امام(ره) گفت ولایت فقیه اگر درست تصور بشود تصدیق آن مثل تصدیق بدیهیات است. اینهایی که نمیتوانند تصدیق کنند یا استدلال میخواهند یا قبول نمیکنند برای این که مسئله را درست تصور نمیکنند. ببینید یک وقت از این راه شروع میکنید میگویید ما ادلهای داریم، این روایات، این فتاوی، باید فقیه بر شما مردم حکومت کند و بقیه باید کنار بروند. شیخ طوسی، شیخ مفید – پدران حوزه شیعه در عصر غیبت- اینطوری بحثهایشان را شروع نکردند. ایشان میآید از پایین و از مردم شروع میکند و بالا میرود. سؤال اول: امام(ره) همین را گفت. حالا من نمیدانم امام این بحث شیخ طوسی را دیده بود یا خود ایشان این را مطرح کرد، میگوید 1) جامعه بدون حاکمیت و قانون میشود یا خیر؟ کسی هست بگوید میشود؟! شما میخواهید جهاد تبیین کنید به همین شیوه شیخ طوسی و امام(ره) وارد بشوید نه به شیوه بعضیهای دیگر. که به لحاظ فقهی درست هست ولی کارآمد نیست. اثر نمیگذارد، در برابر آن مقاوت میکند چون فکر میکند که حکومت یک امتیازی است ما میگوییم این امتیاز برای ما آخوندهاست. شما نه. اصلاً مسئله این نیست. مسئله از آن طرف شروع میشود و کاملاً هم استدلالهای عقلی است و گاهی اصلاً احتیاج به استدلال هم ندارد، اگر شرع هم نبود همین بود که از یک جایی جزو مستقلات عقلیه است و از یک جایی جز مستقلات غیر عقلیه است که آن غیر مستقلش هم مبنایش عقلی است.
جامعه بدون حکومت میشود یا خیر؟ کسی هست بگوید میشود؟ اصلاً جامعهای در دنیا دارید که هیچ نوع حکومتی نداشته باشد؟ قبلاً در طول تاریخ داشتید؟ امکان آن هست؟ این یک. جامعه بدون حکومت نمیشود. امکان ندارد. 2) اگر امکان میداشت هم مضرّ بود مفید نبود. چون هرج و مرج ظلم نامنظم غیر قابل پیشبینی است. یک تعبیری از حضرت امیر(ع) نقل شده که حتی اگر یک حکومت ظالم و نامشروعی باشد ولی یک نظم و نسقی داشته باشد بشود ظلم آن را پیشبینی کرد این حتی از ظلم نامنظم و هرج و مرج بدتر نیست آن بدتر است. حالا بعضیها آمدند گفتند حضرت امیر(ع) هم دارد میگوید همه حکومتها مشروع هستند، «لابدّ للناس من امیر؛ برٍ أو فاجر» ایشان دارد میگوید مهم نیست برّ یا فاجر، بارّ و فاجر مساوی است باید حکومت داشته باشید، چه شاه باشد، صدام باشد، چه امام باشد. این نیست. این جواب یک سؤال دیگر است. یکی از مغالطهها این است که بعضی از آیات و روایات که جواب یک سؤال دیگر است برمیدارید در جواب سؤالات دیگری مطرح میکنید این تحریف است. این تحریف معنوی است تحریف لفظی هم نباشد تحریف معنوی است که خطر آن از تحریف لفظی کمتر نیست. اتفاقاً تحریف لفظی دین زود لو میرود. تحریف معنوی است که فرقه میسازد و لو نمیرود، چون میگوید ما هم همین را میگوییم این آیه این را میگوید، او هم میگوید این آیه این را میگوید. چیزهایی که اخباریها به آن استناد میکنند حدیث دارند، اخباریهای ما و این جریانهای شیعه لندنی حدیث دارند منتهی گزینشی برخورد میکنند، بسیاری از آیات و احادیث را نمیبیند، به این میچسبد و فرع را اصل میکند. در فهم مسئله هم بدون استدلال جمود نشان میدهد. همان کاری که خوارج با حضرت امیر(ع) کردند، که مگر نمیگویی اولین یار پیامبر هستی، مفسّر قرآن هستی؟ خب «لاحکم الا لله» خدا باید حکومت کند، تو و معاویه، همهتان مثل هم هستید! حاکم خداست! خب این تحریف لفظی نکرده، تحریف معنوی کرده، دارد میگوید نصّ داریم. چرا آن همه نصوص دیگر قرآن را نمیبینید؟ چرا در تفسیر این آیه استدلال نمیکنید؟ چرا بدون عقل سراغ نصّ میروید؟ همانطور که بدون نصّ الهی سراغ عقل رفتن خطای عقلی است، بدون عقل سراغ نصّ رفتن هم منجر به فهم بد و انحراف میشود. خب حالا جامعه، حکومت میخواهد و حکومت هم بدون حاکم نمیشود. حالا سؤال؟ جامعه مسلمان، احکام اجتماعی اسلام باید عمل بشود یا نشود؟ احکامی که بدون حکومت نمیتوانید آن را اجرا کنید. جواب این روشن است؟ خب اگر باید بشود حکومت باید تابع شریعت اجتماعی اسلام باشد،
حالا سؤال بعدی؟ در رأس چنین حکومتی باید کسانی باشند که دین و شرع را میشناسند یا کسانی باشند که نمیشناسند؟ ما تا الآن به هیچ نصی استناد نکردیم داریم سؤال عقلی میکنیم، عقلاء چه میگویند؟ کسی که قرار است حکومت و قدرت را برای تنظیم و توسعه احکامالله در عرصه اجتماعی به کار بیندازد این باید این را بشناسد یا نشناسد؟ اگر بین کسی که اجمالی بد است و مقلِّد است و با کسی که تفصیلی بلد است و مجتهد است، کدامیک از این دوتا اولویت دارند؟ مشخص است مجتهد. چون مقلد هم خیلی جاها که گیر میکند باید سراغ مجتهد برود. اگر رئیس مملکت، رئیس کل و رهبری کل، مقلّد باشد یعنی خودش در این مسائل نظری ندارد، نمیداند باید برود از یک کس دیگری بپرسد. خب همان کس دیگر پس رهبر است. همان که تو میروی از او میپرسی، او میداند که تو احکام اجتماعی و اجرای آن را نمیدانی، آن رهبر آن جامعه میشود.
سؤال بعدی؟ آیا علاوه بر این که او اجتهادی میداند، مجتهد باشد نه مقلد. اگر مجتهد نبود عدول مؤمنین را هم بیاور، هرچه عادلتر و عالمتر بهتر. اما اگر بود دسترسی بود، اگر امام معصوم بود که ما حق نداشتیم سراغ امام معصوم برویم، وقتی او نیست «الأولی فالأولی، الأقرب فالأقرب» تا اینجا همهاش عقلی است. حالا اگر کسی گفت ما مسلمان نیستیم چرا باید حکومت اسلامی بخواهیم؟ ما با تو بحثی نداریم. ما با غیر مسلمان بحثمان سر اصل اسلام خواهد بود نه حکومت اسلامی. ما راجع به جامعه مسلمان داریم صحبت میکنیم. اگر بگوید جامعه مسلمان، ما میگوییم نمیخواهیم احکام اسلامی اجرا بشود، خب مسلمان نیستی، یا جاهل هستی باید تو را تعلیم بدهند و آگاهتان کنند، میفهمید حرام است باید انجام بدهید، جلویتان بایستند نهی از منکرتان کنند، اما اگر یک جامعه مسلمان است میگوید بله احکام الهی باشد، خب چه کسی باید حکومت کند؟ کسی که میداند یا نمیداند؟ «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» آن کسی که تفصیلاً و اجتهادی میداند یا آن کس که خودش نمیداند مجتهد نیست و مرتب باید برود از عالم دین و از فقیه سؤال کند. این هم روشن است. تا اینجا میشود ولایت فقیه. فقیه یعنی متخصص. در همه کارهای دنیا ولایت فقیه است. در هواپیما، فقیه آن خلبان است. ولایت فقیه در هواپیما یعنی ولایت خلبان. ولایت فقیه در سینما و هنر، یعنی ولایت آن متخصص و کارگردان.
یکی از حضار: حاج آقا ببخشید هذا اول الکلام، این که ما الآن فقیه متخصص برای جامعه راه بیندازیم این الآن محل بحث است. ما که نمیگوییم باید به متخصص مغز و اعصاب رجوع کنیم ولی متخصص قلب نیست.
جواب استاد: این شبهه الآن چیست؟
همان: شبهه جاهل و عالم است.
جواب استاد: نه این شبهه که میگویید اول الکلام است.
همان: این که اصلاً فقیه برای جامعه جا بیفتند که یک متخصص هست.
جواب استاد: کدام عامی شیعه است که نمیداند باید به فقیه اعلم...
همان: عموم جامعه ما در این که بدانند فقیه یک متخصص است مشکل دارند.
جواب استاد: فکر نکنم، مشکلشان این نیست. متخصص در حوزه حکومت، معنی آن، امام(ره) هم صریح میگوید وقتی میگویند به او رجوع کنید معنیاش این نیست که شما بروید فنون خلبانی را از ولایت فقیه بپرس! جراحی مغز و اعصاب را برو از فقیه بپرس! فقیه که در آن حوزه فقیه نیست. فقیه در احکام الهی و سیاستها و این که چه نوع ارزشها و ضد ارزشهایی در یک جامعهای، در حکومت دارد تشویق و تبلیغ میشود همین چیزی که به عنوان سیاستهای کلی در قانون اساسی نام میبرند و نظارت هم استشاری و هم استصوابی و هم استدلایی، یعنی آن کسی است که باید مراقب باشد خلبان توی کابین خلبانی برود نه غیر از خلبان. دو) خب خلبان هم باید غیر از این که عالم است باید عادل هم باشد چنان که خود فقیه هم غیر از این که عالم است باید عادل باشد چون سؤال بعدی این است که عادل و عدالت، یعنی التزام عملی به آنچه که میدانید. خوب و بد. لذا میگوییم ولایت فقیه، فقیه عادل باید باشد یعنی کسی که به این حرفها ملتزم است و عمل میکند در زندگی خصوصیاش عادل است در نحوه حکمرانیاش عدالت را رعایت کند. خب ولایت فقیه عادل، امام(ره) به این معنا گفت اگر درست تصور بشود تصدیق آن مثل بدیهیات است یعنی احتیاج به استدلال ندارد مگر کسی که شبهه مفهومی داشته باشد یا مصداقی. کسی هنوز مفهوم فقاهت را – به قول ایشان – نمیداند، مردم نمیدانند فقاهت چیست یا مفهوم ولایت را نداند، ولایت یعنی مسئولیت و تناسب اختیارات و وظایف. این ولایت هم به این معنا همه جا هست. الآن این برادر ما که اینجا نشسته صدا را تنظیم میکند ایشان ولیّ امر این قضیه است. چون هم تخصص دارد هم میداند باید چه کار کند بایدها و نبایدهایش را میکند و انجام میدهد. حالا آیا معنیاش این است که فقیه در هر رشتهای باید دخالت کند؟ ابدا. دخالت در هیچ رشتهای نباید بکند؟ چرا. کجا باید دخالت کند و کجا نکند؟ آنجایی که اشراف و آگاهی یعنی فقاهت دارد و به مسئله ولایت مربوط میشود باید دخالت کند. نحوه دخالت چطور است؟ در همه جزئیات؟ اصلاً امکان ندارد. نمیتواند در همه جزئیات، باید تقسیم کار کنی، آن تصمیمی که تو میگیری باید پاسخگویش باشی. یعنی مثلاً رهبری رئیس چندجا را خودش مستقیم نصب میکند آنجا باید پاسخگو باشد که این شخص صالح بود اینجا گذاشت یا نه؟ از ولیّ فقیه چون حکومت دینی است حق سؤال هست؟ حتماً هست. انتقاد هست. الآن که شهر هرت است! تهمت میزنند و دروغ میگویند! و الا سؤال از حاکم اسلامی باید بشود. وقتی امیرالمؤمنین(ع) میفرماید من را امر به معروف و نهی از منکر کنید با این که علی منکر مرتکب نمیشود و ترک معروف نمیکند ولی میگوید این کار با من بشود تا بقیه حساب کار خودشان را بکنند. حکومت اسلامی را نتوانید تحریف کنید. فردا نتوانید به جای ولایت فقیه سلطنت فقیه را بیاورید! دیگر آن فقیه عادل نیست. بعضیها میگویند دیکتاتور مصلح، دیکتاتور صالح! اصلاً دیکتاتوری عین فساد است. مثل این که بگویی فاسد صالح! این نمیشود. آن که شما میگویید اِعمال قاطعیت در احکام، این بحث دیکتاتوری نیست.
بگذارید من چندتا عبارت از شیخ طوسی را خدمت شما عرض کنم بعد در خدمتتان هستم هر فرمایشی دارید بگویید. شیخ طوسی میگوید ما از اینجا شروع میکنیم ما مسلمان هستیم؟ بله. خداوند احکامی دارد که با مقوله حکومت، بطور مستقیم یا غیر مستقیم گره خورده باشد؟ حکومت در توسعه یا تضییق علیه احکام الهی تأثیر دارد؟ بله. ما حکومتی را میپذیریم و مشروع میدانیم که بر اساس و در طول حاکمیت خدا تشکیل بشود. یعنی هیچ حاکمی مستقل از خداوند حق حکومت بر ما ندارد، پیامبر هم بر ما ولایت ندارد اگر در راستای ولایت الله نباشد. ولایت علی و اهل بیت هم ولایت نیست اگر در راستای ولایت الله و رسول خدا نباشد چه برسد به ولایت فقیه. هیچ فقیهی، اصلاً هیچ کس بر هیچ کس به عنوان شخص حقیقی ولایت ندارد. فقط ما ذیل ولایت خدا هستیم هیچ کس حق ندارد از طرف خودش مستقلاً به ما دستوری بدهد و سرنوشت ما و شما را تعیین کند. ما وظیفه نداریم با هیچ کس بیعت کنیم. مستقل از ولایت خدا. ایشان میگوید ما دنبال حکومتی در عصر غیبت هستیم که بر اساس حاکمیت خداوند تحقق پیدا کند و وظایفی که بر دوش رسولان و اولیای خدا بود که گسترش معنویت، عدالت، عقلانیت بود در حد توان ما بتوانیم با کمترین انحراف و اگر شد بدون انحراف از قوانین الهی اینها را پیش ببریم و اگر صالحان حکومت را در دست نگیرند فاسدان در دست میگیرند. اینطوری نیست که امر دایر است بین این که انسانهای عالم صالح، عادل بیایند حکومت را بگیرند یا نیایند؟ نه، اگر آن نیاید این وحوش میآیند. اگر خمینی نیاید صدام و شاه و آل سعود میآیند. آمریکا و اسرائیل و انگلیس میآیند، نه این که میآیند بلکه آمدند و همه جا را گرفتند. در عصر غیبت، ولایت فقیه عادل در برابر ولایت غیر فقیه و غیر عادل است. این را هم شرعاً نه، عقلاً بگو که عادل مقدم است یا غیر عادل؟ عالم مقدم است یا غیر عالم؟ معنی ولایت هم باید روشن باشد. این ولایت مطلقه که امام گفت بعضیها بد فهمیدند. ولایت مطلقه فقیه به معنی حکومت مطلقه فرد نیست که در علوم سیاسی ما داریم، آنجا میگویند حکومت یا مطلقه است! یعنی شاه و سلطان هر کاری دلش بخواهد میتواند بکند! هر تشخیصی داد بدون هیچ پاسخگویی، در برابر حکومت مشروطه. آن که دیکتاتوری و استبداد است. آن طاغوت است. امام صریح در کتاب ولایت فقیهش در نجف گفت ولایت فقیه حکومت مشروطه است. پس این مطلقه به این معنای ضد مشروطه نیست. مشروطه است یعنی چی؟ یعنی مشروعیت تو شرط دارد یعنی مطلق به این معنا که هر کاری دلت بخواهد یا خودت تصمیم بگیری نیست باید پاسخگو باشی. باید خودت را با یک اصولی منطبق کنی که در کتاب و سنت و عقل هست. پس این ولایت مطلقهای که امام گفت چی بود؟ که گفتند استبداد دینی است، بله فقیه بیاید هر تشخیصی دلش میخواهد بدهد، بعد بعضیها گفتند این همان دیکتاتور مصلح است! دیکتاتور صالح است! دیکتاتور مصلح یعنی چی؟ دیکتاتور یعنی فاسد. یعنی طاغوت، یعنی هر کاری دلم بخواهد میکنم. مگر میشود طاغوت صالح؟ اما اگر مرادتان اجبار و الزام در اجرای قوانین است این مخصوص حکومت اسلامی نیست تمام حکومتهای عالم، قانون دارد. اصلاً قانون یعنی اجبار. یعنی الزام. منتهی الزام مشروع. هدف حکومت خدمت به خلق است، رهبری اسلامی. اما این که رهبری یکی باشد یا چندتا؟ ما حکم شرعی برای آن داریم.
حالا خدمت شیخ طوسی باید گفت که، دلیل عقلی هم برای آن داریم نه فقط شرعی. هیچ جای دنیا تعدد حاکمان را نمیپذیرند، دولت در دولت را نمیپذیرند بنابراین عقلی هم هست که یکی است. بعد ایشان میگوید وظایف حکومت را تعریف کنید تا به فقیه برسیم که چرا میگوییم فقیه عادل؟ وظایف حکومت، اهداف و غایات آن چه چیزهایی است؟ یکی مصلحت عمومی جامعه و مردم را باید حفظ کند. حاکم، حکومت نوکر مردم است. حضرت امیر(ع) فرمود حکومت، مسئولیتها «امانتالله و امانتالناس» هم امانت خدا دست شماست و هم امانت مردم است. خب هدف این است یک اهدافی است که حکومت باید تأمین کند. امام المسلمین در همه امور اجتماعی که جزو منافع عامه است به اندازهای که اختیارات و امکان دارد و تسلط دارد به همان اندازه وظیفه دارد و از همه تخصصها باید استفاده کند. بعضیها شدند مدعی تخصص، مذهبیها از تعهد بدون تخصص حرف میزنند. اصلاً اگر کسی تخصص ندارد یک کاری را بپذیرد معنیاش این است که تعهد ندارد. این حدیث امام صادق(ع) را گوش کنید و حفظ کنید. فرمودند که «لاابالی إلی من ائتمنت» از نظر من مساوی است که به چه کسی اعتماد کنیم؟ «خائناً أو مضیّعا» مضیّع یعنی بیعرضه، کسی که یک کاری را قبول میکند مسئولیت آن را میگیرد ولی آن را ضایع میکند و عرضه ندارد ولی خودش پاک است دزد نیست. امام صادق(ع) میفرمایند در امورات اجتماعی و حکومتی و مردمی آدم فاسد و بیعرضه خودشان با هم فرق میکنند اما خروجی کارشان یکی است. هر دوتای شما پدر مردم را درمیآورید و از نظر من «لا أبالی» این مبالات را ندارم که این شخص نمازخوان و صالح است؟ دزد نیست؟ آن یکی شرابخوار و بینماز است و اهل دزدی و رشوه است؟ جدا از این مسئله، خروجی شما برای جامعه و امت اسلامی چیست؟ میفرمایند بیعرضه پاک با ناپاک باعرضه هر دویشان مضرّ هستند اگر به هر کدام از اینها مسئولیتهای حکومتی بدهید ضربه زدهاید.
هدف دیگر، میفرماید نظم و امنیت است. حکومت دینی مسئول امنیت جامعه است. مسئول نظم جامعه است. اگر نظم و امنیت نباشد استعدادها له میشود و خلاقیتها شکوفا نمیشود، تمدنسازی نمیشود، اصلاً وقتی که نظم و امنیت نیست عدالت اجرا نمیشود. تربیت درست صورت نمیگیرد. جامعه ناامن و فاسد میشود. بنابراین یکی از اختیارات ولایت فقیه در حوزه امنیت و نظم اجتماعی است. در این حوزه وظیفه دارد متخصصین را بکار بگیرد، حالا این نظم مصادیق دارد از نظم سر چهارراه راهنمایی هست تا نظم در مالیات، تا نظم در رفت و آمد، تا نظم در ازدواج و طلاق، طرف میگوید کدام حدیث و آیه گفته که پشت چراغ قرمز بایستید؟ مگر همه اینها را باید آیه و حدیث بگوید؟ کدام آیه گفته ما باید این پروتکلها و قراردادها را بپذیریم؟ قرآن گفته. کجا گفته؟ گفته «أفوا بالعقود» هر قراردادی که در راستای وظایف، تأمین امنیت است هر قرارداد مشروعی که میبندید واجب شرعی است به آن عمل کنید. یعنی تخلف از این قراردادهای مشروع اجتماعی، اقتصادی، فقط جرم قانونی نیست گناه شرعی هم هست، خلاف فرمان خداست. وقتی میفرماید: «إعدلوا» وقتی می فرماید که «إن الله یأمر بالعدل و الاحسان» خب حالا مصادیق احسان و مصادیق عدل را، در هر دورهای باید تشخیص بدهد و تنظیم بکند که این کار الآن مصداق احسان است، این مصداق عدالت است، این مصداق امنیت است. آنجا که میگوید «خوف و جوع» ترس و گرسنگی، در قرآن کریم اشاره میکند، یعنی نباید بگذارید جامعه مسلمین گرسنه بشوند در حد توانتان مسئول هستید همه تخصصها را باید بکار بگیرید و تلاش کنید و کارها طوری دقیق و علمی به پیش برود که فقر و گرسنگی نباشد. طلاق، ابغض الحلال، مبغوض و منفور خداست. خب حکومت اسلامی باید تخصصی بررسی کند ببینید عوامل طلاق چیست؟ وظیفه شرعی است که با آنها برخورد کنی. اگر اسلام میگوید بیکاری، بطالت، منشأ فساد است، یعنی حکومت اسلامی در غصر غیبت باید با بیکاری، مبارزه کند یعنی به دقیقترین شیوههای اشتغال، با کمک متخصصین باید بیندیشد، اشتغال واجب شرعی است. میفرماید نفی سبیل، میفرماید امت اسلامی نباید زیر سلطه کفر و کفار و مستکبرین برود. خب وقتی تولید علم نداشته باشی، اقتصاد مولد نباشد، شما زیر سلطه علمی و اقتصادی دشمن میروی، بعدش هم سلطه سیاسی است اگر نیروی دفاعی، موشکهای نقطهزن دقیق نداشته باشی، خطر اشغال جامعه اسلامی به دست دشمن است. حکومت اسلامی و ولایت فقیه وظیفه دارد که از تخصصها استفاده کند که برای جامعه امنیت را تأمین کند. عزت، هرچه که عزت را به خطر میاندازد. شما ببینید نظم و امنیت واجب، همه مقدمات آن واجب است، مصالح عمومی، واجب، ولی فقیه و حاکمان باید دانش سیاسی و دینیشان در مسیر این مصالح اجتماعی به کار گرفته بشود و حاکمان منافعی جدا از منافع مردم برای خودشان حق ندارند داشته باشند، مصالح حاکمان مصالح مردم است، مصلحت نظام همان مصلحت جامعه است نه منافع حاکمیت. میگوید عدالت اجتماعی، این همه فرمان برای عدالت داریم. حضرت امیر(ع) میفرمایند گاهی ممکن است یک حکومت غیر دینی، یک حکومت کافر ادامه پیدا کند، کافر است اما حقوق اجتماعی را بیشتر رعایت میکند حضرت امیر(ع) میگوید این حکومت میماند، به همان اندازه که رعایت کند میماند و ممکن است یک حکومت و حاکمانی باشند که حقوق اجتماعی را درست رعایت نکند اینها ولو آدمهای خوبی باشند سقوط میکند. خب یک قانون اجتماعی است، یک قانون تاریخی است، سنت الهی است، این معنیاش این نیست که شما آدم متدین و باتقوا باشید ولی حالا حقوق اجتماعی را هم درست رعایت نکردید نکردید! عدالت هم خیلی نبود، نبود! نه. اثر دارد، سنت خداست. یا یک حکومتی بیدین است ولی عدالت و حقوق اجتماعی را تا حدودی رعایت میکند، آن بیدینی حاکمان، به جامعه صدمه میزند، بیدینیاش صدمه خودش را میزند به لحاظ اخلاقی، معرفتی و ایمانی یک نسل را نابود میکند، اما چون حقوق مادیشان را رعایت میکند، نظم دارد، پاسخگوست، به تعهدات خود عمل میکند، پایگاه مردمی دارد. از بین نمیرود و میماند.
اینها را هزار سال پیش شیخ طوسی میگوید و به این روایات استناد میکند. هم در کتاب «المبسوط» در «الاقتصاد الهادی الی طریق الرشادی» و در کتاب «خلاف» که بحثهای فقهی تطبیقی شیعه با اهل سنت را منصفانه بحث میکند. وقتی که میخواهد یک نظر یک مذهب دیگر را بگوید تحریف نمیکند، که بله آنها هم این را گفتند! کجا این را گفته؟ این را نگفته، چرا تحریف میکنی؟ میخواهی ردش کنی چرا تحریف میکنی؟ بگو آقا این، این را گفته، این قسمتش خوب است، این قسمتش هم بد است، شیخ طوسی و شیخ مفید اینطوری عمل میکردند. شما میدانید همین شهید ثانی اهل سنت، فرقههای مذاهب مختلف پیش ایشان میآمدند، مالکی میآمد، حنبلی میآمد، شافعی میآمد، از ایشان میپرسید طبق نظر فقهای ما اینجا الآن چطوری است؟ طواف، یا حکم نجاست یا حلال و حرامی؟ شهید ثانی میگفت که طبق فتوای مذهب شما، در مذهب شما دوتا فتواست یکی این است یکی هم این است! همین الآن ما چنین فقیهی در کل حوزههای شیعه داریم؟ که به لحاظ علمی و اخلاقی چنان مورد رجوع و اعتماد باشند که بزرگان مذاهب دیگر هم که ما را قبول ندارند بیایند از این بپرسند مذهب خود ما در این باب چه میگوید؟
یکی مسئله رفاه است. چقدر ما آیات و روایات داریم – حالا جدا از عقل – که رفاه مردم باید در حد امکان، امنیت مالی، تضمین و تأمین بشود.
شیخ طوسی میگوید اقتصادها دو جور هستند یا «درّت المعایش» یا «انکدرت المعایش». اگر معیشت و اقتصاد نباید بگذارید منکدر بشود، کدر و خراب بشود. «مادرّت المعایش» یعنی معیشت باید یک روال اجمالاً قابل قبولی داشته باشد ولو مشکلات اقتصادی در همه جوامع هست. همین الآن فقر و تورم و گرسنگی در تمام جهان هست بالاست، کم نیست، خود آمریکا که مرکز سرمایهداری است 60 میلیون آدم دارد که هر روز باید کوپن نان به آنها بدهد که از گرسنگی نمیرند. 60 میلیون به اندازه یک ملت گدا دارد. این هست. معیشت مردم، رفاه مردم یک هدف الهی و شرعی است و وظیفه حکومت است که به همه شیوههای تخصصی کاری کند که مردم گرفتاریهای اقتصادیشان کمتر بشود. تعبیر «کدرت المعایش» و «درّت المعایش» هر دوی اینها تعابیر خودِ شیخ است.
یکی مسئله عزت و استقلال است. حالا قاعده نفی سبیل، یک آیه میگوید ما آیات و روایات متعددی برای اینها داریم. حالا آن مشهور را بگوییم. سبیل اینجا یعنی نفوذ. یعنی نباید بگذارید که کفر و استکبار در جامعه اسلامی بر فرهنگ و اقتصاد و نظامیگری و حکومت و سبک زندگی آن جامعه اسلامی نفوذ کند و سیطره پیدا کند. نباید آنها برای شما تصمیم بگیرند که چطوری زندگی کنید یا نه؟ خب استقلال و عزت وقتی این شد حکومت اسلامی در عصر غیبت وظیفه دارد راههای فرهنگی، تربیتی، رسانهای، هنری، امنیتی، هر راهی که هست، تلاش کند که جامعه اسلامی تحت نفوذ یا سلطه غیر مسلمانان قرار نگیرد این یک اصل کلی است. حالا چطوری؟ در هر دورهای یک جور. یک دورهای امکانات و رسانههای الآن نبود یک جور بود. الآن هست یک جور است. 30- 40 سال دیگر، باز یک چیزهای دیگر هست که الآن نیست، آنجا به حسب آن موقع. ولی هدف همین است و شیخ میگوید که «ذلک عامٌ فی جمیع الاحکام» در همه حوزههای زندگی باید مراقب باشید غیر مسلمین بر شما، این قرآن و این آیه میفرماید نباید بر شما مسلط بشوند و آنها برای شما تصمیم بگیرند «الا ماخصه الدلیل» اگر مورد خاصی هست که عیبی ندارد مثل کفار، چون اسلامی است ولو کافرها میکنند قبول داریم. حالا که وظایف حکومت و اصل دلیل حکومت روشن شد بعد از این شیخ، سراغ وظایف و اختیارات حاکمان آمده است، بر همین اساس جلو میآید که یک وظیفهتان رفاه است، یکی عدالت است، یکی بهداشت است، یکی عزت و استقلال است، یکی رشد تربیتی و فرهنگی است، یکی گسترش معنویت است، اینها وظایف حکومت است. به اندازه وظیفهای که دارید اختیارات دارید. بدون اختیارات که نمیتوانید به آنها عمل کنید تمام دنیا هم رئیس دارند، دولت دارند، یک کسانی برای این بقیه قانون مینویسند و دستور میدهند و تمام آن قوانین هم اجباری است. سؤال این است که آن آدمی که تقوا ندارد حق حاکمیت دارد یا آدمی که تقوا دارد و عادل است یا تلاش میکند در این مسیر باشد؟ آن آدمی که دین خدا را اصلاً قبول ندارد و نمیشناسد آن بر بشر حکومت کند یا این؟ و الا همهاش مثل هم است، فرقش این است که اسلام را قبول کرد یا نکرد؟ بقیهاش همه حکومتها مثل هم هست.
نکتهای اگر هست بفرمایید. فقط عرض کنم ولایت مطلقه فقیه را بعضیها نفهمیدند فکر میکنند یعنی یک فقیه بیاید هرجوری دلش میخواهد در همه امور دخالت کند. این که هم خلاف عقل است و هم خلاف عدل است. اگر فقیه در یک موردی که تخصصی ندارد، چون این کار تخصصی است، مستقلاً وارد شود بدون مشارکت متخصصین، بدون مشورت، بدون هیچی تصمیم بگیرد این اصلاً عدالت ندارد بلکه عقل هم ندارد یعنی حتماً ولایت ندارد. اگر فقیه استبدادی و دیکتاتوری بگوید که این است و این است ولی من دلم میخواهد اینطوری عمل کنم ما رهبر هستیم، ما حاکم هستیم ما تصمیم گرفتیم دلمان میخواهد باز هم ولایت ندارد. در فقه شیعه ولیّ فقیه و رهبران، حق ندارند بگویند همین است که هست! دلم خواست! من میگویم باید چه کار بشود! توضیح هم به کسی نمیدهم! این طاغوت است.
ولایت مطلقه به چه معناست؟ من گاهی یک مثال میزنم که روشن میکند. افسر سر چهارراه وظیفهاش چیست؟ اجرای قانون، که چراغ قرمز میشود باید بایستند سبز میشود باید بروند. حالا وقتی گره ترافیک کور میشود هی چراغ سبز و قرمز میشود و هی ترافیک کورتر میشود، چراغ این سبز شده نمیتواند برود برای این که جلویش اون است، چرا او قرمز شده، وسط چهارراه است نه میتواند عقب برود نه جلو برود. اینجا باید چه کار کرد؟ عقلای دنیا چه کار میکنند؟ چراغ را کنار میگذارد و میگوید افسر راهنمایی که مجری قانون هستی مشروعیتت هم به اجرای قانون است حالا که با این قانون عادی این هدف تأمین نمیشود و دارد خرابتر میشود آن افسر حق دارد بگوید تا وقتی که من میگویم به چراغها نگاه نکنید قانون عادی تعطیل! به من نگاه کنید! چراغ تو قرمز است ولی بیا برو. چراغ تو سبز است بایست. این ولایت مطقه است یعنی اهمّ و مهم. اولویتها. همان که ما به نام تزاحم از آن بحث میکنیم.
یکی از حضار: یک نوع فراقانون.
جواب استاد: فراقانونی که قانونی است، فراقانونی که میخواهد فلسفه قانون را تأمین کند. فراقانون به این معنا که ترافیک شد دیگر کلاً تعطیل! بعد میبیند دخترعمهاش توی آن ماشین است بگوید شما بیا برو! با یک کسی هم دعوا کرده بگوید شما همانجا بایست. این دیکتاتوری میشود و فراقانون استبداد میشود. اما اگر به مصالح مردم نگاه کند چراغ سبز است نمیتوانی بروی باید یک لحظه بایستی تا این دوتا را من حل کنم بعد بیا برو. این را همه دنیا قبول دارند، ولایت مطلقه به این معنا یعنی اختیارات عقلایی حاکمیت مشروع و قانونی و تمام حکومتهای جهان این ولایت مطلقه را قائل هستند و دارند. منتهی این ولایت مطلقه را به آن رئیس جمهورش میدهد که هم دائمالخمر است، آن یکی رشوهگیر است آن یکی هم فلان است، این اختیارات را به آن حاکمان میدهند. ما میگوییم این اختیارات را نمیتوانی به هر کسی بدهی باید به کسانی بدهی که در عقلانیت، علم و عدالت بشود به آنها اعتماد داشت. و از تخصص باید استفاده کنند و استدلال کنند. این ولایت مطلقه است. اتفاقاً عین همین مفهوم را "جانلاک" در کتابش که پدر جامعه مدنی است دارد. اتفاقاً این کشورهایی که مرتب به ما جمهوری جمهوری میگویند اکثریت خودشان سلطنتی هستند. یعنی انگلستان که جمهوری نیست. سلطنت ارثی است. ملکه و شاه آن هم اختیاراتش خیلی زیاد است طوری وانمود میکنند که انگار هیچی نیست. اختیارات ملکه در آنجا از اختیارات ولیّ فقیه ما بیشتر است، ولی شاه ارثی است. میدانید هنوز استرالیا و کانادا ملک شخصی شاه انگلیس است! ملک اوست! لذا همین الآن هم برای آنجا حاکم، مالک تعیین میکند و میتواند ملکه شاه در لندن همه پارلمان استرالیا و کانادا و نیوزلند را منحل کند. اینها پدران مشروطیت و پدران لیبرال دموکراسی هستند اصلاً فیلسوفان اصلی لیبرال دموکراسی انگلیس است. خودش هنوز سلطنتی است. بیشترین املاک برای شاه است. میدانید سرود ملی آن راجع به انگلیستان نیست بلکه سرود وفاداری به شخص شاه است. سرود ملیشان این است. متنش را بروید ببینید. یعنی اینها به ما مرتب میگویند فلان، ولی خودشان هنوز سلطنتی هستند، جمهوری نیستند، انتتخابات را میگویند در ذیل سلطنت. شما حق ندارید نظام سلطنتی را عوض کنید شاه را هم شما مردم حق ندارید تعیین کنید. شما در زیر سایه شاه و ملکه، مجلس تشکیل بدهید، به پارلمان نماینده بفرستید، نخستوزیر تعیین کنند، شاه میتواند نخستوزیر را عزل کند، میتواند مجلس را منحل کند. اینها معلمان دموکراسی هستند! اینها به ما میگویند شما دموکراتیک نیستید. همین الآن همهشان همینطورند. هلند سلطنتی است، سوئد سلطنتی است، دانمارک سلطنتی است، همه اینها شاهنشاهی و سلطنتی هستند اینها که جمهوری نیستند.
نکته دوم؛ یک وقت میگویید اصل یک حکومت، هیچ حکومتی در جهان، اصل حکومتش را به رأی مردم نگذاشته به جز جمهوری اسلامی. تنها کسی که حکومت را در همان آغاز تأسیس به رأی مردم گذاشت که مردم رفراندوم، جمهوری اسلامی را میخواهید یا نه؟ یا همان سلطنت را میخواهید؟ فقط امام این کار را کرده است. تمام حکومتهایی که در جهان هستند همه اینها یا با جنگ آمدند یا ارثی بوده تقسیم شده، یا جنگ داخلی بوده، یا جنگ خارجی بوده، چندتایشان هم انقلاب بوده، مثلاً در چین، در کوبا، در روسیه، در فرانسه، اولش با انقلاب بوده، بعدش نه. هیچ رژیمی در دنیا به جز جمهوری اسلامی خودش را به رفراندوم نگذاشته است حتی یک بار. میگویند اولین قانون اساسی را آمریکا و فرانسه در غرب نوشتند بقیه از آنها یاد گرفتند، نه در آمریکا و نه در فرانسه، قانون اساسی به دست نمایندگانی که از مردم رأی گرفته باشند و بعد آن قانون را باز به رأی مردم بگذارند نبوده، در آمریکا سرمایهدارها و نظامیان ده – دوازدهتا ایالت، نمایندههای خودشان را به عنوان نمایندگان آن ایالت فرستادند. زن حق نمایندگی نداشت، سیاهپوست و سرخپوست نداشتند و مهمتر از همه، فقرا حق رأی نداشتند. فقط ثروتمندان حق داشتند. در غرب، دموکراسی اینطوری شروع شده است. قانون اساسی را که نمایندههای مردم ننوشتند، این تیپها بودند. بعد که نوشتند، در آمریکا که میگویند بقیه در غرب بعد از آمریکا شروع کردند. آمریکا حتی یک بار قانون اساسیاش را به رأی مستقیم مردمش نگذاشته، نه اصل نظامش را نه قانون اساسیاش را. هیچ رفراندومی. اما این رفراندوم که، یکسری رفراندومهایی که مثلاً مثل همین اسکاتلند که گفتند یا مثلاً در روسیه، هیچ نظام دموکراتیک اصل سیستم خود را، ایدئولوژی سیستم خود و قانون اساسیاش را به رفراندوم نگذاشته است. در سوئیس، در ژنو، یک دموکراسی، سر محله، شورای شهر مثلاً اینجا پارک بسازیم یا نه؟ اختلافی بشود میگویند محلهایها رأی دادند. هرکس آمد، مثلاً ممکن است کلاً 20 نفر بیایند این 20 نفر هرچه بگویند برای کل محله تصمیم میگیرد! اگر مراجعه به مردم این است که این رفراندوم نیست. یا فرض بفرمایید روسیه یک بند از قانون اساسیاش را به رفراندوم گذاشت که رئیس جمهور بتواند بیش از دو دوره باشد یا نه؟ که یک رفراندومی شد و یک بخشی از مردم آمدند رأی دادند. اینقدر در بعضی از کشورهای اروپایی رأی نمیدهند که شما میدانید در بعضی از کشورهای اروپایی شرکت در انتخابات اجباری است یعنی رأی اجباری است. اگر نیایید دادگاه شما را میخواهد و جریمه و مجازات میشوید. باید بیایید رأی بدهید همانطور که میگویند مالیات اجباری، میگویند رأی اجباری است. بعد میگوید من این دو – سهتا را هیچ کدامشان را قبول ندارم و نمیخواهم به اینها رأی بدهم میگوید باید به یکی از اینها رأی بدهی! نمیتوانی بگویی من به یک کسی رأی میدهم که او این سیستم را اصلاً قبول ندارد، کسی که این سیستم را اصلاً قبول ندارد در این سیستم نباید حاکم بشود هیچ جای دنیا هم نمیشود. بنابراین این تصور، دنیا نگاه میکنند که مردمشان چه میگویند؟ اکثریت، ما را قبول دارید یا نه؟ یا بله. خب یک سال گذشت، حالا ما را قبول دارید یا نه؟ اصلاً یک بار هم نگفتند. میگوید اگر ساختار و سیستم را قبول نداری باز هم باید تابع سیستم باشی. میگویی من قانون را قبول ندارم، من قانون مالیات یا قانون چراغ قرمز را قبول ندارم خب قبول نداشته باش، باید پشت چراغ قرمز بایستی همه جای دنیا همینطور است. این درست است یا غلط؟ درست است. اگر قانون آن هم درست باشد ما در بعضی از قوانین آن اشکال داریم. آخه یک کسی میگوید باید طبق قانون باحجاب باشند خب باحجابها در کشور فرانسه که حجاب را ممنوع کردند باید طبق قانون بیحجاب بشوند. خب قانونتان غلط است با آن سیستم و قانون باید مبارزه کرد.
یکی از حضار: حاج آقا یک جاهایی حرفتان تناقض داشت یک جا میگویید نباید تحمیل کنید ولی الآن دارید میگویید کار درستی است.
جواب استاد: آقا نباید تحمیل کنید اصل دین و اصل سیستم را گفتند نه این که قوانین آن را. مثل این که متوجه نیستی این جواب چه سؤالی است؟ این جواب سؤال شخص جنابعالی بود. شما میگویید قبول نداریم. ما میگفتیم میگویند سیستم را قبول نداریم، بله؟ یا میگویند این قانون را قبول نداریم. کدامش را میگویی؟ اگر میگویند سیستم را قبول نداریم در کل نظامات سکولار عالم به حرف چنین کسی گوش نمیکنند. سیستم را قبول نداری سیستم هم تو را قبول ندارد هر جای دنیا همینطور است. یعنی مثل این که بنده به یک کشوری بروم بگویم قوانین شما این را میگوید من قبول ندارم خلاف آن را قبول میکنم! خب میگیرند زندان میبرند. هیچ سیستمی مبانی را به رأی نمیگذارد مثلاً در فرانسه که پدر قانون اساسی و جمهوریت بوده، در فرانسه در قانون اساسی میگوید اصولی از کشور هست که ما به هیچ وجه به رأی نمیگذاریم که حتی معلوم بشود 51 درصد مخالف آن هستند. یکی لائیسته است. میگوید ما اصل سکولاریزم و نظام لائیک را، این جزو محکمات رژیم ماست، هرکس با نظام لائیک و سکولار مخالف است، باید خودش را با ما و با قوانین ما تطبیق بدهد ولو 51 درصد نه 80 درصد باشد! نمیخواهید راه دیگر آن براندازی است. شما میخواهید سیستم را براندازی کنید. این سیستم این است. در قانون اساسی آمریکا میگوید هرکس که مالکیت خصوصی را با همین مفهوم سرمایهداری نپذیرد ما نمیگذاریم رئیس جمهور بشود یا توی حکومت بیاید، اصلاً به رأی نمیگذاریم. در قانون اساسی ما چه میگوید؟ میگوید دو چیز قابل رفراندوم نیست. 1) اسلامیت است. 2) اصل انتخابات و جمهوریت در چارچوب اسلامیت است. قانون اساسی ما میگوید ما هیچ قانون شرع را نمیتوانیم به رفراندوم بگذاریم حق نداریم. شما میگویید که ما مخالف هستیم قبول نداریم ما اکثریت هم هستیم. اولاً ادعای اکثریت میکنید و اغلب آن دروغ است. شما سر همین قضیهای که کشف حجابها شد، فکر میکردند که اینها که بدحجاب هستند 90 درصد اینها کشف حجاب خواهند کرد دیدید که نکردند. یعنی بیحجاب نشدند. اکثریت جامعه ما با کشف حجاب و برهنگی قطعاً مخالف هستند حتی غیر مذهبیهایش. اما یک وقت میگویید من با اجبار، اجبار یعنی قانون، میگویید ما با قانون مخالف هستیم، اگر بگویید من سیستم را قبول ندارم میگویند سیستم قانونی است خودت را با این سیستم تطبیق بده ولو عقیده نداری. ما هم این را قبول داریم به شرط این که خلاف احکام خدا نباشد. امام(ره) در نوفل لوشاتو که بود اطرافیان ایشان یک گوسفند قربانی کردند که هم شرعاً حلال باشد و هم ارزانتر. امام(ره) آمد دید که توی باغچه خون ریخته، گفت چه کار کردید؟ گفتند آقا گوسفند قربانی کردیم هم گوشت مطمئن باشد و هم از آن بخوریم. امام میگوید طبق قوانین فرانسه کشتن گوسفند، کشتار در منزلها ممنوع است چرا این کار را کردید؟ گفت آقا قانون فرانسه که... خب اگر این قانون فرانسه خلاف شرع باشد نباید به حرف گوش کنیم، اگر خلاف قوانین آنهاست خب اصلاً به آن کشور نباید رفت. قبول ندارید خلاف شرع است میگویید آقا من بروم آنجا به زور من را کشف حجاب میکنند نباید حجاب کنید، خب نرو، نباید بروی. اما اگر به کشور کفر رفتی، شما به آن کشور کفر نمیتوانی بگویی من قانون اساسی شما را قبول ندارم اصل رژیمتان را هم من مخالف هستم هم اکثریت مردم خودتان هم با شما مخالف هستند. این حرف در هیچ سیستمی چپ و راست شنیده نمیشود چون اولاً هم ادعاست ثانیاً این ادعا خلاف مبانی ساختار است، شالودهشکنی است. هم این که امیرالمؤمنین(ع) چرا سهتا جنگ کرد؟ آنها هم میگفتند اکثریت با تو مخالف هستند. معاویه به علی(ع) میگوید علی اتقالله! تقوا داشته باش چقدر حرص حکومت میزنی؟ خب اولاً دروغ گفته مردم تو را میخواهند این را نمیخواهند. ثانیاً این ادعا چه چیزی را ثابت میکند؟ حضرت امیر(ع) به معاویه جواب میدهند من به همان شیوهای سر کار آمدم که خلفای قبلی آمدند. معاویه گفت ما توی شام بودیم ما که رأی ندادیم. حضرت امیر(ع) میگویند مگر وقتی ابوبکر و عمر و عثمان به خلافت رسیدند مگر شماها اینجا بودید که رأی بدهید؟ انصار و مهاجرین در مدینه، اینها که بیعت کردند کل بیعت مردم بود اگر این غلط است خلافت قبلی هم غلط بوده، اگر با مبانی تو درست است این هم درست است. معاویه گفت تو را قبول ندارند.
یکی از حضار: جدل است دیگه!
جواب استاد: جدل است که همین است، الآن هم جدل است. خب سیستم را قبول ندارند یک) دلیلی بر آن ندارید. دو) همه جای دنیا چگونه عمل میشود؟ سه) سیستمی که اکثریت قبول ندارند مثل سیستم شاه است. در سال 56 قانون گذاشت دخترها در مدرسهها باید بدون حجاب بیایند. خیلی خانوادههای متدین دخترهایشان را از مدرسهها برداشتند. بعدش هم انقلاب شد سرنگونش کردند. خب این قانونش هم خلاف شرع است و هم مردم قبول ندارند میگویند همینی که هست! میگوییم خیلی خب اگر ساختار را قبول ندارند براندازیم، اگر دعواست سیستم را قبول ندارید، خوارج گفتند ما تو را قبول نداریم گفت خب قبول نداشته باشید شما اشتباه میکنیم. سیستم و مبانیاش روشن است حرف شما هم خلاف عقل و شرع است، ما درگیر میشویم. خب درگیر شو. چند هزار خوارج را کشتند پیشانیهای پینهبسته میگفتند ما حکم خدا را میخواهیم. مردم تو را قبول ندارند باید بجنگی.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی